تفکر پشت میز نشینی ممنوع!
نگاهی کوتاه به فرهنگ کار و نظام آموزشی ناکارمد
“ارنست همینگوی” نوسیندهی شهیر آمریکایی در رمان “زنگها برای که به صدا در میآید”، در خصوص مفهوم پیروزی میگوید: «پیروزی یعنی ایستاده مردن، مرگ در حالی که انسان بر سر پا ایستاده است بسیار بهتر از زنده ماندن و خزیدن روی دو زانو است.»، اما امروزه در جامعهی ما کمتر کسانی هستند که به این نصیحت همینگوی گوش کنند و نشستن را بر ایستادن ترجیح ندهند، رسوخ فضای عافیت طلبی در روح بخش عظیمی از نیروهای جوان و جویای کار جامعهی ایرانی، نه تنها بر رد این حقیقت دلالت ندارد، بلکه دقیقا موئید آنست.
ارجحیت نشسته کارکردن و به عبارتی دقیقتر پشت میز نشینی بر فعالیتهای سرپایی و ایستاده کار کردن یا به عبارت واضحتر، انجام کارهای مهارتی و کارگاهی، پدیدهای است که در حال حاضر تبدیل به ذائقهی عمومی شده است، ذائقهای از جنس فرهنگ که علیرغم مشکلات پیچیده و غامضی که بر سر راه یافتن آن وجود دارد و در عین حال که در آینده نیز نمیتواند جوابگوی نیازهای فیزیولوژیک فرد باشد، اما متاسفانه باز هم در الویت انتخاب فارغ التحصیلان است.
قطعا کسی نیست که در مورد حقوق و دستمزد کم مشاغل پشت میز نشینی (کارمندی) ضرب المثل معروف «آب باریکه» را نشنیده باشد، در حقیقت آب باریکه کنایه از درآمد و روزی کم اما مستمر و همیشگی است، موضوعی که مطلقا نباید آنرا با قناعت اشتباه گرفت، زیرا قناعت در صورتی معنی پیدا میکند که دسترسی به نعمت موجود باشد و با وجود آن بسندگی صورت پذیرد.
ماهیت آب باریکه اجبار است و با اختیار منافات دارد، در آب باریکه ترس از آیندهی شغلی و امنیت دریافت دستمزد کم باعث میشود که در مرحلهی اول فرد دربهای پیشرفت و ترقی را با نپذیرفتن هرگونه ریسک، بر روی خود ببندد و در مرحلهی دوم خود و خانوادهاش را از رفاه و آسایش محروم نماید.
بررسیها نشان میدهد، که علاوه بر تفاوت معنی داری که در دستمزد و جبران خدمت مشاغل مهارتی نسبت به مشاغل پشت میز نشینی وجود دارد، در ابعاد روانی نیز مشاغل آزاد و ایستاده دارای نشاط، جنب و جوش و میدان اختیار عمل بیشتری هستند و همین امر باعث شادابی و روحیهی بهتر این افراد در قیاس با کارمندان پشت میز نشین است که با خطر ابتلا به انواع بیماریهای روحی، روانی و حتی جسمی روبرو هستند.
هرچند دههها از پذیرش مهارت کاری به عنوان یک ارزش فرهنگی در کشورهای توسعه یافته میگذرد، اما متاسفانه فرایند این پوست اندازی در کشور ما هنوز به نتیجه نرسیده است، باید این پیش شرط را بپذیریم که ارتقای جایگاه و ارزشدهی به ایستاده کاری، در دل نظام آموزشی رسمی کشور نهفته است.
امروزه در نظام آموزشی ما خیل عظیمی از دانش آموزان به امید قبولی در رشتههای زیر مجموعهی پزشکی به سمت شاخهی علوم تجربی میروند که البته با توجه به ظرفیت محدود و رقابت سنگینی که در این حوزه وجود دارد، احتمال موفقیت اکثریت آنها ممکن نیست، البته که جمعیت کثیری از این افراد شکست خورده با کوله باری از آموختههای تئوری، یا به صف طولانی بیکاران میپیوندند و یا مجددا به پشت سنگر کنکور باز خواهند گشت.
در شاخههای مهارتی نیز دو چالش عمده وجود دارد که در حال حاضر باعث عدم استقبال عمومی از این حوزه شده و با وجود ظرفیت بالای تولید شغلی که دارد، اجازهی رشد به آن را نمیدهد، اولین چالش همان فرهنگ کار منسوخ است که مشاغل مهارتی را در ردهی مشاغل ارزشی نمیشناساند و دومین دلیل این عدم استقبال به افت کیفیت آموزشهای مهارتی برمیگردد، بدون شک برای تعدیل و حل این چالشها علاوه بر فرهنگ سازی و آگاهی بخشی سه راهکار بی بدیل زیر مثمر ثمر خواهد بود:
۱-ایجاد زیر ساختهای لازم برای تغییر ذائقهی انتخاب رشته و الویتسازی در ورودیهای نظام آموزش رسمی( مقطع متوسطهی آموزش و پرورش و ورودی آموزش عالی)
۲-ایجاد بانک و نظام هدایت شغلی در خروجی سیستم آموزشی(مدرسه و دانشگاه) بر اساس فرصتهای شغلی و واقعیتهای موجود در بازار کار
۳- معرفی و ارائهی نظام پویای مهارت آموزی غیر رسمی جایگزین، برای بازماندگان از قافلهی آموزش رسمی کشور
1 نظر
همه چیزهایی که گفتید درست ولی چرا نویسنده این متن از این شغل پشت میزنشینی خودش استعفا نمیده تا ما بیکارهای تحصیلکرده هم بتونیم کارشناس آموزش و استاد دانشگاه بشیم؟ استعفا بده برادر تا ثابت کنی دنبال این آب باریکه نیستی و فرهنگ کار رو به سمت مهارتی شدن هدایت کن.