چرا ما به زمان اهمیت نمی دهیم ؟
براستی چرا ما به زمان اهمیت نمی دهیم؟
ما هر روز به خودمان اجازه میدهیم با یک همکار ،همسایه و … در مورد موضوعی بی ارزش گفتگو کنیم ،زمان زیادی به گمانه زنی ،شایعات ،حرف های پوچ ،بی هدف ،و کم ارزش اختصاص دهیم ، وقت زیادی را صرف تحلیل و بگو مگوهای بی فایده کنیم ،فراموش میکنیم زمان عنصری با ارزش را مفت پشت سر می فروشیم،عنصری که نه خریدنی است و نه میتوان جبرانش کرد.نگاه ما به زمان مثل ، پول و دارایی نیست ما گمان میکنیم صرفا پول منبعی با ارزش و ماندگار است.
اما دلایل این بی توجهی ما به زمان چیست ؟
۱- ما همیشه فکر میکنیم به اندازه کافی زمان داریم!
مثلا بطور متوسط ۷۸ سال عمر خواهیم کرد پس مهم نیست که ۳۰ دقیقه اینجا ،۲۰دقیقه آنجا وقت خود را به بطالت بگذارنیم.یعنی هنوز فرا نگرفته ایم که مرگ یک عنصر نسبی ، بر هر کدام از ماست.عنصری شناور و غیرقابل پیش بینی
۲-ما مهارت نه گفتن بلد نیستیم!
خیلی مواقع ما مسئولیتهایی را میپذیریم که در تخصص و مهارت های ما نیست و مثل یک کودک برای اجرای آن سر تکان میدهیم و در نتیجه بایستی فعالیتهایی را انجام دهیم که برای ما طراحی نشده و صرفا زمان ما را به یغما میبرد.پذیرش مسئولیت های کمتر که در حوزه کاریمان نباشد منجر خواهد شد ما کمتر متعهد بی فایده باشیم.و زمان را برای خودمان پس انداز کنیم.
۳-ما برای خودمان ارزش قائل نیستیم!
ما همواره از اینکه مردم ما را مورد قضاوت غیرمنصفانه خود قرار ندهند میترسیم و دست به کارهایی می زنیم که در اولویت ما نیستند ،مثلا پاسخ به یک پیغام کم وزن در فضای مجازی را در اولویت قرار میدهیم که مبادا نقدمان نکنند.
۴-ما کنترل بر مرزهای اتلاف زمان را فرا نگرفته ایم
خیلی راحت و مثل آب خوردن پیامهای پی در پی و متعدد در رسانه های دیجیتال ،پیامک های تبلیغاتی ،ویدئوهای پیشنهادی یک وب سایت را بدون آنکه بدانیم آیا محتواهای میتواند بر سواد حوزه تخصص مان تاثیرگذار باشد را میبینم و گویی مسخ شده ایم.هنوز یاد نگرفته ایم یه جایی منابع ،ملاقات ،و گفت و شنودهایی که برایمان کارآمد نیست را منقطع کنیم.
یک نکته را همین جا با خوانندگان این متن اتمام حجت کنیم،جریانهای رسانه ای ،سیستماتیک و صاحبان سرمایه برای اتلاف وقت من و شما برنامه ریزی کرده ،آنها میدانند سود ،در راهزنی عمر من و شماست.آنها میدانند برای سبقت گرفتند نیاز به شتاب نیست کافیست ما بایستیم آنها جلو خواهند زد.
پس بترسیم از آن ثانیه های آخر عمرمان ، که کسی را خواهیم دید که میتوانستیم باشیم…